اثرات پربار آثار عرفانی اخلاقی بیدل رحمة الله علیه
محمد  نادر ظهیر محمد نادر ظهیر

(( نثر مسجع ))

 

بنام یکتای بی همتا

نخستین کلامم اظهارامتنان از دعوت متصدیان دانشمند و پرتلاش ، برگزار کندگان کنفرانس بین المللی عارف و صوفی بزرگ حضرت مولانا بیدل دردهلی میباشد  .

مرحبا زیبا فرصتی وحبذا نیکونعمتی ! تا  فضای روحانی همجواری با شیخ عارف را نسیب گشتم .

میرزا عبدالقادر بیدل شخصیت است متعلق به ادوار و زمانه ها محبوب قلب های تپندهء همه آنهائیکه ادب و معرفت را جزء لاینفک حیات بشری دانسته و آنرا از روزنه های تجلی بخش تکامل بشریت میداننــــد .

   بلی دوستان ! عارف ربانی برون ازعلایق ناپسند و آنی وملبس بافکارمتعالی انسانی که مسیر وصولش شیرهء جان خواهد ومعرفت جانان .

مجال آنکسی ، اندرین ره بود * که ازعلم اشراق آگه بود

مولانای بزرگ که زمان حیات اندر سرای فانی را کوتاه و زود گذر انگاشته ، اندرین راستا بیانی بدین   گونه آرد:

یکقدم راهست بیدل از تو تا دامان مرگ     

برسر مژگان چواشک ایستاده هوشیار باش

درینجا خطابش آنانیست که خویشتن را از مدار طبیعت فارغ ، از مسری شدن آثار فرساینده متوالی حیات فارق دانسته و در بستر نرم خیالات واهی ، سودای فرعونی درسر و لباس قارونی را در بر نموده ؛ باساس تمنیات مذموم وشیطانی و تشنجات استیلاگر حیوانی – هرآنچه درحلاوت مزاق سرکش وی باشد ، علامت نیکی  و آنچه که در معاضدت با زیردستان وافتادگان باشد نشانهء زشتی و درشتی پندارند حال آنکه سرای فانی آزمونگاه است که تکرارمکررات را روانداشته این خانه کوچک همچون :

·      روزنهء فردوس و زمزم است برای نیکوصفتان مؤمن .

·      دریچهء سقرو جهنم است مر بدخصلتان مزمن .

·      نشان افتخار بازوی سرفرازان است درمحشر .

·      علامت شرمساریست به پیشانی ستمگران بی بال و پر .

·      سایه برکات مرآدمیان دستگیر را و مایهء سکرات باشد از بهر دونمایگان شبگیر.

صوفی الهی حضرت بیدل دراین باب مطلبی دارد چنین :

هستی و سعی و پختگی خامهء فطرت است و بس

رنج مبر که این ثمر جز به عدم نمیرسد

هیچ مپرس بیدل  از خجلت نارسائیم

لافم اگر جنون کند تا برسم نمیرسد

پس توای آدم فانی فرورفته درتوهمات خیال ! پنداشتن عمرنوح را از سرکمبار و مغز بیمقدارت برون آر واندرون پرملالت و جسم توأم باکسالت خویش نگهی عمیق نما تاآنکه بدانی  ؛ تو  همچو نیمرود باتمام نیرو دربرابر پشهء درمانی .

آنگه که خودت را بدانی، درخلقت آفریدگار متحیرمانی ازخودبدرآئی ونادم از لذات نامطلوب زمانی .

آنجاست که درآئی به خانقای گفتار گهربار مولانای بیدل که گوید :

چیزی از خود هرقدم زیر قدم گم میکنم

رفته رفته هرچه دارم چون قلم گم میکنم

بی نصیب معنی ام ، کز لفظ میجویم مراد

دل اگر پیدا شود ، دیر و حرم گم میکنم

زینهار! که سرآمدان علوم و فنون عصر حاضره مقرند برذاتیکه جهان محضر ایزد لایزالش بوده وکائنات و افلاک و مافیها برمداری از قدرت و سنجش مافوق تصویر وتدبر بشر ، نهادینه باشد – اندی تخطی یا آنی تعلل موجبات فروپاشی و اضمحلال بساط کائنات و انهدام عالم و آدم است . پس آنکه (( کن فیکون )) گوید ، اگر دی ندانسته باشی ، حال آگه باش که تو با همین صلابت ظاهرو چانتهء دیناروجواهـر ، به کیفیت حاضر و کمیت فاخرت نخواهی ماند .

از آن ناقةالموتیکه هماره گریزانی ، باور بدار کاندرون کوچهء بن بستش درمانی و همچونکه عارف آگاه و بیدارگر و توانا عبدالقادر بیدل ، در مقطع دگر گوید که :

بدل زمقصد موهوم خار خار مریز

در امید مزن  خون انتظار مریز

مبند دل بــهوای جهان بی حاصل

زجهل ، تخم تعلق به شوره زار مریز

    وتو ایدوست ! بدانکه که مرز پیری و افتادگی را باطراوت و شباب و دلدادگی طریقست کوتاه و زود گذر ، کوچه ءاست دلتنگ و پراز موانع ذیخطر – انتهایش به دو صورت یابی ؛ اگر صاحب خیر و فلاح باشی به معراج عزت شتابی وگرظالم و مغروربودی جهنمی را بیابی که سرکشان تاریخ دردرخمه های سیاه و ظلمانی اش  خوار و ذلیل گشته و بانگاه غم اندود شان بتوگویند که آیا در روی زمین سیر نکردی و تاریخ سیاه مارا نگشودی تا پند وعبرت باشد بتو و همسلکانت ؟! ..

چه ازآن بهتر که همچون پیر طریقت الهی مولانای بیدل  دنیای فانی را بزرگ و ابدی نشمرده و خویشتن را دائم و سرمدی نپنداریم ؛ بلکه بیندیشیم تا دریابیم صراط بهزیستن و زیبا نگریستن را و خودرا متعلق و مرتبط به جامعه دانسته و همنوعان را از آن خویش داریم  زیرا اجتماع اسباب تکمیل و متضمن تمویل امیال صالحهء بشر در هر رهگذر بوده و عزلت و کناره گیری درمغارهء رهبانیت  ، خواری و ذلت را فراهم آرد ، نه جلال و حشمت .

     آثار همیشه بهار بیدل درطراوت و تازگی از لحاظ عرفان و مثنوی همطراز گهرپردازان همچون مولانا جلال الدین بلخی ، خواجه عبدالله انصاری ، ابوسعید ابوالخیر و عطار نیشابوی ودیگر عزت یافتگان بارگاه رحمت ایزدیست .

صداقت و ریاضت پیگیر بیدل ، درجات شامخی را ازآنش نمود وامروزه آثار دربارش دررودبار ادب پارسیان وفرهنگسراهای دیگر همچون صدف ناب همی تابد وافزون بر یکصدهزار بیت و نظم و نثر یادگار ، برکات عجیب و اثرات منیبی را متوافر ساخته است .

دراخیر  = چه زیبا مزین شود این ورق ، باشعار میرزای گوهرکلام :

پیش توانگرمنشان  ، پهلوی لاغر مگشا

دست بهر دست مده  چشم بهردر مگشا

         ***************

بعد مردن از غبارم کیست تا یابد نشان

نقش پای موج هم با موج میباشد روان

           *************

قد خم گشته را تا میتوانی وقف طاعت کن

باین قلاب صید ماهیی دریای رحمت کن

                                      مع الســـــــــــــلام و الاحترام

                                    از هرات باستان   29/01/2013


April 7th, 2013


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان